به بهانه دیدن سردار کسی که با حاج قاسم سلیمانی لرزه بر اندام دشمنانمان انداخته است

امروز توفیقی حاصل شد تا به جلسه ای برم که سخنران آن کسی بود از دیار جبهه 
با همان صلابت و روحیه
کسی که بوی شهدا را نمی داد بلکه خود بوی شهادت می داد
کسی که همراه فرمانده دلیر سپاه قدس جمهوری اسلامی ایران لرزه بر اندام دشمنانمان انداخته
کسی که شاید در همسایگی مان باشد و هر روز او را ببینیم و ندانیم که او همان حاج اسماعیل معروف است
همان که در 8 سال جنگ مردانه جنگید و بعد از جنگ مردانه تر ، دلیرانه تر
گویی او برای جنگیدن امروزش انگیزه ای مضاعف دارد
گویی او بر روی دوش خود بار امانت شهدا رو خوب حس می کند
او ناشناس است و از این گمنامی بدون شک لذت می برد
لذت می برد که من بچه بسیجی او را نمی شناسم
اما برای من خیلی فاجعه است که او را نمی شناسم
اویی که شاید بعد از شهادتش هزاران یادبود و کنفرانس و... بگذارند تا او را بشناسانند و من حسرتش را بخورم که چرا در زمان حیاتش نشناختمش
او را ما نمی شناسیم چون از دلیر مردی او فقط روایت شنیدیم
او را بابانظر شیر مرد خراسانی می شناسد
اگر کسی کتاب بابانظر را خوانده باشد حتما از تکرار 135 باره اسم اسماعیل قاآنی تعجب می کند
گویی فقط بابانظرها قدر او را خوب دانسته اند
گویی بابانظر ها محو جمال نورانی سرباز امام زمانشان (عج) شده اند
البته امثال حاج اسماعیل های شهرم زیاد است
و شاید همین باعث شده که من نروم و روی ماهش را ببوسم
و شاید من منتظر برگزاری یادبود شهادتش هستم
افسوس که گنجی هست و ما غافل هستیم
به امید آنکه او و دوستانش را روزی در رکاب مولایمان ببینیم که لباس رزم عاشقی بر تن دارند
و گفتنی ها بسیار است اما چه کنم که هیچ وقت نتوانسته ام حق بزرگان را خوب ادا کنم
و من الله توفیق